
آسیب شناسی دعوت اسلامی
بدون تردید اسلام که برنامه ایدهآل حیات انسانی به شمار میرود، در پرتو دعوت نخستین پیروان این آیین پاک، شناسانده شد و در مدت کوتاهی گستره آن غالب سرزمینها را در بر گرفت و در نفوس بسیاری نفوذ کرد و در اعماق جانهای تشنه حقیقت جای گرفت، و با سرعت اعجابانگیزی بشر عصر سردرگمی و گمراهی را به اوج عزت، ارزشمندی و روحیات متعالی انسانی رساند.
اما این «سرعت در تأثیر» به دوره معینی اختصاص پیدا کرد؛ این دوران معین، عصر سعادت (دوران حیات رسول صلیالله علیه وسلم و پس از وفات ایشان زمان صحابه کرام) را شامل میشود. در این دو دوره، قواعد و اصولی در دعوت به کار برده شده که طبعاً میبایستی چنین اثرات روحبخش و سریعی را در پی داشته باشد. دین در روح و جان آن دعوتگران راستین تجلی یافته بود، هر کدام نمود عینی و تمام عیار اسلام ناب شده بودند و از رفتار و خصوصیات فردی آنان اسلام هویدا بود و با مشاهده چنان رفتارهایی، انسانهای زیادی بدون درنگ پذیرای اسلام میشدند.
وقتی به سدههای اخیر منتقل میشویم، میبینیم که دعوت اسلامی با فراز و فرودهایی روبرو بوده است. اگر سدههای اخیر را دوره بیداری اسلام بنامیم ـ که نامیده شده است ـ این دستاورد عظیم هم وامدار پرتوهای خورشید تابناک دعوت اسلامی سدههای اول هجری است که دعوتگران توانمند و دینپژوهان اصلاحگر در قرن حاضر مشعلدار آن بوده و هستند و امیدهای زیادی را برای مسلمانان به وجود آوردهاند.
اما هر اندازه به زمان حاضر نزدیک میشویم، دعوت اسلامی از آن خلوص سابق به طور نسبی فاصله گرفته و از آن اثربخشیهای چشمگیر گذشته خبری نیست. این جای نگرانی بسیار و یکی از دغدغههای فکری و دلمشغولیهای پیروان دین مبین اسلام است، که چرا دعوت اسلامی تا این حدود به رکود در نتیجه دچار شده است؟!
جالب خواهد بود اگر این اسلوب مورد تأمل و کالبدشکافی قرار گیرد و به بازشناسی اسلوب موفقیتآمیز گذشته پرداخته شود و اسلوبی جدید متناسب با نیاز عصری استنباط گردد.
بنده نیز به حسب وظیفه، به طور مختصر و البته ـ با بضاعت اندک علمی ـ به آسیبشناسی این مهم اشاراتی خواهم داشت، که راههای برونرفت در ضمن آن قابل استنباط است.
اموری که به دعوت اسلامی آسیب میرسانند
الف: آغشته شدن دعوت با تعصبات قومی و گروهی:
از جمله اموری که به شدت دعوت را با رخوت و توقف دچار نموده، یکی این است که دعوتگران در جریان دعوت محو تشکیلات یا حزب دلخواه خود شوند و اگر قدمی بر میدارند در راستای تثبیت و تأیید چارچوب و اساسنامه تنظیمات خودشان باشد.
وقتی که اسلام بما هو اسلام تبلیغ نشود، بلکه در چارچوب و قالب معینی قرار بگیرد و صرفاً در همان قالب ابلاغ شود، بالطبع با آن قالب آغشته شده و سرانجام با رسوباتی آمیزش پیدا خواهد کرد.
به قول فتحی یکن لبنانی این «دعوت به تنظیمات است نه دعوت به اسلام. قبل از اینکه خوبیهای اسلام را بیان کنند، به تعریف و ذکر خیر تشکیلات خود میپردازند».(۱)
ما در اینجا منکر کار جمعی برای امور سفارش شده اسلام نبوده و نیستیم؛ چرا که ما به آن سفارش شدهایم و جای هیچ تردیدی نیست که کار گروهی زودتر به ثمر مینشیند تا اقدام فردی. اما نباید از نظر دور داشت که این اقدام جمعی، شکل صوری و فریبنده به خود نگیرد و ما را به امت علیحدهای تبدیل نکند. زیرا اگر چنین باشد بدعتی آشکار در دین است و باید از آن احتراز کرد. پیام اسلام همیشه دعوت به یگانگی و اتحاد مسلمین بوده است و این لزوماً به معنی رهایی از قید و بندها و پسوندهای تصنعی میباشد. تعبیر امت مصداق آشکاری از این یگانگی میباشد و باید همگان حول محور آن اعتصام یابند تا از آنان باشیم که: «و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم» [آلعمران: ۱۰۱]؛ و هر کس که به خدا تمسک جوید، در حقیقت به راه راست هدایت شده است.
نه آنان که: «ان الذین فرقوا دینهم و کانو شیعا لست منهم»؛ آنانکه دین خود را بخش بخش کردند و گروه گروه شدند، تو را با آنان کاری نیست.
و این بیم وجود دارد که این همه حزبگراییها، روزی مصداق بارز «تفرقه در دین خدا» شود که سبب سرافکندگی در نزد ملل دیگر خواهد شد.
و اگر روزی جنگ مذاهب به راه انداخته میشد و بازار توجیهات مذهبی داغ شده بود، امروزه نیز این بیم وجود دارد که جنگ احزاب و گرایشهای متعدد فکری و حرکتی به راه افتد و منافع مکتب با خطر جدی مواجه شود.
تنها راه چاره، دست یافتن به سرچشمه حقیقتی است که قرآن فرا روی ما قرار داده و آن این است که دین خدای را فدای منافع حزبی و سازمانی خود نکنیم، در دین او ذوب شویم و از هماهنگکنندگان در دین او باشیم.
ب: اختلاف مذموم (تقابل و ستیز)
اختلاف در نوع فقهی و احکام فرعی دین، امری اجتنابناپذیر است. این نوع اختلاف از آن جهت که سبب وسعتنظر نخبگان امت میشود و اسلام نیز بر بندگان خود در ارتباط با رخدادها و وقایع جدید، حرجی قایل نشده است، به اختلاف ممدوح تعبیر شده است و ایجاد مذاهب فقهی در سایه چنین اختلافی هم طبیعی است و هم اسباب خیر و برکت را برای مسلمانان به ارمغان میآورد. حدیث مشهور «اختلاف أمتی رحمه» در همین راستا قابل توجیه خواهد بود.
اما آنچه مذموم و سبب محروم شدن از رحمت خدا و زیانمندی در دنیا خواهد شد، اختلاف بر سر عقاید و اختلافی است که مسلمانان را رودرروی هم قرار دهد و منجر به ستیزگی آنان شود.
مسلمانان وظیفه دارند که به «وحدت» و «اخلاص» در عقاید فکری توجه کنند و در این دو مسیر گام بردارند؛ چرا که هیچ دلیلی بر نزاع در عقاید وجود ندارد و با مراجعه به قرآن تمام نزاعها بر طرف خواهد شد. عواملی که اختلاف در این زمینه را ایجاد و تشدید میکنند، غالباً غُلات مذاهب و گروهها هستند.
اختلافی که امروزه بعضی از حرکتهای دینی به آن دچار شدهاند و بازار تکفیر و تهمت را نیز رونق بخشیدهاند، منشأ آن میتواند اختلاف از نوع اول و هم اختلاف از نوع دوم باشد. اما اگر اختلاف به افراط و تفریط و نزاع و ستیز کشیده شود و مضافاً اینکه از پشتوانه هوای نفس نیز برخوردار باشد، اختلاف مذموم به شمار میرود و اختلاف به معنی مذموم نیز به فراوانی یافت میشود و هر کدام عقیده دیگری را تخطئه و عمل همدیگر را ناصواب میشمارند که میتوان ریشه این ستیزهجوییها در عقاید را در دوری از قرآن، و فقدان روحیه آزاداندیشی در میان مبتلایان به این بیماری لاعلاج دانست.
هرگاه مابهالاشتراک مسلمانان، عقیده راسخ توحیدی باشد ـ که حق فقط این است ـ سبب ناسازگاری به میان نخواهدآمد و همه آنان برادر ایمانی و همدل هم و مصداق بارز «امت واحد اسلامی» خواهند بود. چرا که امت، جامعه منظم و هماهنگی است که دارای عقاید مشترک و آرمان مشترک است. اما اگر وجه اشتراک صرفاً هم عضو بودن و داخل بودن در یک سازمان و حرکتی باشد، پرواضح است که اعضای یک سازمان با سازمان دیگر که محصور در قالبهای طراحی شده تشکیلات خود هستند، مابهالاختلاف فراوانی خواهند داشت و حس همدلی و رابطه مؤمنانه در ظرف تنگ فهم آنها گنجایش نخواهد داشت و آستانه تحمل و پذیرش آنها در مقابل اعضای سازمانهای دیگر بسیار پایین خواهد بود.
ای برادر! به جای اینکه در سایه تجربه اسلامی «مثبتاندیشی» را در خود زنده کنیم، چرا با تعصب و اختلاف منحط و منسوخ، خود را زمینگیر و روحیه سازنده و مثبت را از خود دور میکنیم؟
«زیرا بنای همه راهحلها، نزدیک شدن افکار مسلمین به یکدیگر و تفاهم آنان با هم است که از شناسایی صحیح عقاید هر دسته و یافتن مابهالاشتراک میان آنها به دست میآید. هنگامی که فرقهای از عقاید فرقهای دیگر بیخبر باشد، چه بسا بیش از تباعدی که با هم دارند، خود را از او دور و بیگانه شمارد، به طوری که وحدت خویش را با دیگری ناممکن تصور کند. همین که پرده بیخبری زدوده گردید و در نور آگاهی و بینش، عقاید دیگران مشاهده شد، زمینه تفاهم و تقریب، فراهم خواهد گشت… و بدون عنایت کافی به این طریق، اقدام به وحدتهای سیاسی که اغلب صوری و نمایشی است، چندان مفید فایده نمیتواند باشد».(۲)
ای برادران! بیایید با هم در صدد اصلاح برآییم و برای دردها و بیماریهای مزمن روحی و فکری جوانانمان که در دنیای خلأ مفهومی و ضعف معنایی زندگی میکنند، چارهاندیشی کنیم. انگشت اتهام را به سوی هم نشانه نگیریم که تشکیل امت واحد بر اساس خطمشی توحیدی: «کلمه التوحید و توحید الکلمه» صورت میگیرد.
ج: نادیده گرفتن اولویتهای دعوت:
آنچه که امروزه کار دعوت را با مشکل و رکود جدی مواجه کرده است، این است که امور غیر اولویتدار، اولویتدار جلوه داده میشود. به طوری که معالاسف امور ضروری دین به فراموشی یا غفلت دچار شده و حتی وجهالمصالحه دنیاطلبان قرار گرفته است. به جای اینکه دین به صورت جامعالاطراف آنگونه که ماهیت دین را تشکیل میدهد، شناخته شود و جزء به جزء آن مورد مداقّه قرار گیرد، بخشی از آن برجسته میشود و سایر بخشها و اجزای دیگر، حذف و یا مورد بیمهری قرار میگیرند و این تز استعماری به دعوت اسلامی و بسیاری از تشکلهای درون دینی تحمیل شده است.
به عنوان مثال، در جامعهای که به ظاهر ارزشی است، اما حقیقت دین بخوبی در آن عرضه نشده و در رفتار افراد بروز و ظهوری ندارد، اگر مبلغین دین بیایند و بر سر موضوعی ـ که هیچ نشانی از ضروری بودن آن وجود ندارد ـ به جدال و نزاع بپردازند و اوقات خود و مردم را با چنین مسائل کهنهای پر کنند، دلهای بسیاری را جریحهدار مینمایند؛ در حالی که از سویی مردمی را میبینیم که در دام «بیدینی» گرفتاراند و همچو یک روح پیر و شکست خورده به حال خود رها شده و در اوهام زندگی میکنند! اما در سوی دیگر آقایان مبلغ به گزافگویی و داوری بیجهت در مورد اینکه خلافت حق این بوده و یا آن، و یا به لعن این و یا آن! و از این قبیل کلمات اسلامکش مشغول هستند.
« در هر عصر و زمانی مردم سعی میکنند که برای خود دوست و اعوان زیادی پیدا کنند تا با نیروی اتفاق و اتحاد در همه جا خود را از گرداب حوادث برهانند. چیزی که امروزه بر عموم مسلمین واجب و لازم است، فقط و فقط همین است که از گذشته صحبت نکنیم و دوییت را بکلی فراموش کنیم و برای توسعه اسلام و سعادت مسلمین از صمیم قلب بکوشیم و جانبازی کنیم».(۳)
بنده منکر تحقیقات عالمانه و داوری منصفانه نیستم، اما ماحصل این تحقیقات نباید ما را از سر منزل مقصود دور و عزت مؤمنین را خدشهدار کند که در این صورت چه جوابی در نزد خداوند متعال خواهیم داشت! مگر وقوف به این نوع موضوعات تا این اندازه ضرورت دارد؟! آیا بخشهای دیگری از دین معطل نمانده که این عزیزان آنها را رمزگشایی کنند و جوانان این امت را آگاه سازند. مگر سرهم بندی کردن موضوعات مختلففیه از شروط ایمان است که تا این اندازه به آن اولویت میدهند و عمری را در این راه صرف میکنند. «باید در مقام تحقیق، مهم و مهمتر را شناخت و حساسیت به امور مهمتر خیلی بیشتر باشد تا اموری که اصلاً وقوف به آنها ضرورتی ندارد. اصلاً در دعوت اسلامی نوبت به بحثهای جدلی نمیرسد، و خیلی دیر به مباحث اختلافی پرداخته میشود. تبلیغ اسلامی صحنه جنگ نیست که بخواهید از راه «زخم زدن» دین را بشناسانید».(۴)
آنچه که باید دعوتگران مسلمان در اولویت تبلیغ دینی قرار دهند، دعوت به راه خدا است و هر آنچه که به این راه منتهی میشود.
«ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی أحسن» [نحل: ۱۲۵]؛ «ای پیامبر» مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان و با ایشان به شیوه هر چه نیکوتر و بهتر گفتگو کن.
به عبارتی اقدام به احیای دین خدا در سرزمین خدا، رکن رکین دعوت اسلامی به شمار میرود. و روشنفکران مسلمان نیز در رتبه اول قبول مسئولیت قرار دارند که باید با فکر توانمند خودشان و بر طبق اسلوب وارده در کتاب حکیم، دعوت دینی را به سرانجام مقصود برسانند و رتبهبندی محورهایی را که در قرآن آمده است و «ضرورت و نیاز»، طرح و ارائه آنها را قطعی مینماید، فراموش نکنند. مثلا محورهایی که در قرآن به تفصیل از آنها یاد شده است: اصول اعتقادی (۳ اصل استقلالی دین)؛ در مرحله بعدی اخلاقیات و مسائل تعلیم و تربیت؛ در مرحله آخر احکام و دستورات عملی اسلام و همچنین مباحث فرهنگی، سیاسی و اقتصادی که از بطن تعالیم آسمانی قرآن کریم قابل استخراج هستند.
د: عدم تخصص و فقدان شم اجتهادی در حوزههای مختلف علوم:
ما در دنیایی زندگی میکنیم که علوم به شعبههای مختلفی تقسیم شده و در ذیل هر عنوان از این علوم، شاخههای جزییتری شکل گرفته است.
با توجه به پیچیدگیهای انسان و اینکه این موجود عجیب، موضوع بیشتر علوم قرار گرفته و هر علمی از زاویه خاصی به موضوع انسان میپردازد و با عنایت به اینکه موضوع دعوت نیز انسان است و شناخت انسان از موضوعات سهگانه جهانبینی اسلامی است و این شناخت راهی به سوی شناخت خدا و معاد هموار میسازد، فلذا انسان داعی ملتزم است که قدمهایی را به سوی شناخت انسان بردارد و این مهم نیز مستلزم آن است که در خور نیاز از چند رشته علمی به موضوعات انسانشناسانه از قبیل: جامعهشناسی، روانشناسی، زیستشناسی و… مهارتهایی کسب کند تا در تحلیل انسان از دیدگاه علوم، به لغزش و خطا دچار نشود.
همچنین در حوزههای مختلف به ارتقای سواد و معلومات خود بپردازد، مثلاً:
ـ تفسیر و اصول تفسیر، حدیث و اصول حدیث، فقه و اصول آن؛
ـ تئولوژی (کلام جدید): مواردی که به تشکیک و شبههافکنیهای جدید در دین پاسخ میدهد؛
ـ در حوزه اقتصاد: آشنای با اقتصاد اسلامی، کاپیتالیستی و کمونیستی؛
ـ علوم اجتماعی حوزه تمدن اسلامی و ظرفیتهای آن؛
ـ روانشناسی: مسائل مربوط به نوجوانان و جوانان؛
ـ حقوق زنان و غیره.
متأسفانه واقعیتهای زمان ما همین مطلب را به ما مینمایاند که صرفنظر از تئوریسینها و ژرفاندیشان صاحبنظر در سطح کلان مدیریت و راهبری حرکت، غالباً مبلغین دین ما صرفاً سواد علوم سنتی و کلاسیک دارند. گرچه در ارزشمند بودن آن هیچ تردیدی نیست، اما بحث در این است که اکتفای صرف به آن کافی و عقلایی نیست و آثار کمتری بر آن مترتب خواهد شد.
این قشر از جامعه مبلغین به دلایلی که ذکر شد، فقط منطقه محدودی از دعوت را پوشش میدهند و قادرند که رسالههای علمی را بیان و آیات پیرامون را ترجمه و تفسیر کنند. با کمال احترام و ادبی که برای این عزیزان (حفظهمالله) قایلم، با عنایت به اینکه دایره دعوت وسیع و مسئولیت در قبال آن همگانی است، باید عرض کنم که با حفظ شرایط موجود، موفقیت چندانی در انتظار آنان نیست، اما میتوانند با تحول اساسی و کسب آگاهی در زمینههای یاد شده به موفقیت خود امیداور باشند.
از طرف دیگر عده زیادی از مسلمانان نیز دعوت به امر خیر را به دیگران (علمای بزرگوار) واگذار میکنند و خودشان با بیتفاوتی از کنار آن میگذرند که خسارت سنگینی متوجه (مدعو) و حتی داعی خواهد شد.
دکتر عبدالکریم زیدان در مورد مصداق داعی مینویسد:
«تمام مسلمانان داخل در آیات دعوت میشوند، برای اینکه اصل در خطاب خداوند به پیامبرش صلیالله علیه وسلم داخل شدن امتش در آن است مگر آنچه که استثنا شده باشد، و این استثنا شامل امر خداوند در مورد دعوت کردن مردم به سویش نیست و معنی آن این است که خداوند این امت اسلامی را گرامی داشته است به خاطر اینکه امت با رسول اعظم در وظیفه دعوت به سوی خدا شریک است. و گرامی داشتن انسان فقط از خطابهای خداوند به پیامبرش استفاده نمیشود، بلکه به صراحت در آیات متعددی آمده است از جمله: «کنتم خیر أمه أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر».
بر اساس آنچه ذکر کردیم به روشنی مشخص میشود که تمام مردان و زنان مسلمان مکلف به دعوت به سوی خداوند هستند. زیرا که امت اسلامی از تک تک افراد آنها به وجود میآید، پس هر فرد بالغ و عاقل از امت اسلامی، مکلف به دعوت است. و این مسئولیت به علما اختصاص نمییابد، از آن جهت که بر همگان واجب است».(۵)
بعد از بیان مواردی از آفتهای دعوت اسلامی، مناسب دیدیم که به چند مورد از ابزارهایی که لازم است مبلغ دینی آنها را به کار ببندد، اشارهای داشته باشیم:
۱ـ ارزیابی خود:
قبل از هر اقدامی بر مبلغ لازم است که ارزیابی جامعی از خود به عمل آورد، به این معنی که مروری بر تواناییهای خود بنماید، بداند چه موقعیتی از لحاظ فکری و روحی دارد، خود را باور کند که میتواند به نتیجه دلخواه و مطلوب برسد و البته حاضر باشد برای آن تلاش کند. میماند اینکه بخواهد و برای کاری یا میل به هدفی اراده کند؛ اما هنوز ارزیابی از خود کامل نشده است، علاوه بر اینکه داعی توانمندیهای بالقوه و بالفعل خود را شناسایی میکند و اعتماد به نفس حاصل میکند، باید به مقام «اثبات خود» نیز برسد؛ به این معنی که ابتدا خود را وعظ و نصیحت کند و بیش از شخص تحت تربیت، روی خود کار کند. احیاناً قصور و ضعفهای اخلاقی از قبیل وسعتنظر در مواجه با عقاید مختلف، تواضع انقلابی، مردمدوستی، صداقت در گفتار و مثبتاندیشی و صفات لازم دیگر برخوردار شود، و در عمل نیز باید فردی موجه و خوشنام به شمار آید.
زبان حال بیش از زبان مقال اثرگذار است. روشهای دینی با عمل قابل تأسی خواهند بود نه صرف وعظ و خطابه.
۲ـ ایجاد فضای عاطفی:
اسلام دین سلم و سلام است و از پرتو این دین بود که پیامبر صلیالله علیه وسلم با مخالفین خود نیز نرمخو و مهربان بود.(۶) و مسلمانان نیز با تأسی به تعلیمات پیامبر اسلام صلیالله علیه وسلم شعارشان «سلام» است و این بستر است که همواره فضای عطرآگین عطوفت و شفقت به خلق خدا را در جامعه ایجاد میکند و جو وحشت و ابهت در نظام تربیتی و آموزشی ما را «چه رسمی و یا غیر رسمی» میشکند؛ چون تربیت، بخصوص نوع دینی آن بر اساس رأفت و مهرورزی پایهریزی شده است.
سخن نرم و لطیف، میتواند در ایجاد فضای عاطفی کمک کند و آن به معنی اظهار کلامی است که دلچسب باشد، به نوعی که شوق و رغبتی در اندرون مخاطب ایجاد شود. از نصایح لقمان به فرزندش استفاده میکنیم که چگونه فرزندش را صدا میزند: «یا بنی!»؛ فرزند دلبندم! تصغیر در اینجا برای تحبیب است. این خطاب و خطابهایی دیگر با این مضمون، روش خوبی برای تمام مربیان مدارس ما است. بسیار اتفاق افتاده است که از این فضای عاطفی، تحول اساسی در فرد ایجاد شده است. بسیاری از کسانی که پیامبر و خلفا و داعیان با آنان مأنوس میشدند، به عقیده اسلامی گرایش ریشهداری پیدا میکردند و حتی خودشان را فدای اسلام مینمودند.
۳ـ خلاقیت بهروز داعی:
پیشرفت در امر دعوت، فرآیندی است که تمام اجزا و عناصر دعوت و تبلیغ با تفاوت مراتب اثرگذاری در آن مستقیم یا غیرمستقیم نقش دارند. بدون تردید خلاقیت داعی در جریان دعوت از آن جمله است.
در دنیای پر از تکنیک تبلیغاتی امروز و تنوعطلبی آدمیان در استفاده از ابزارهای تبلیغاتی، ایجاب میکند که دعوتگران نیز از روشهای نوین و احساس تنوعطلبی انسان، کمال بهره را ببرند، که فقط خلاقیت نو با سطح بالای انگیزشی میتواند حس تنوعطلبی را به سمت و سوی صحیحی کشاند.
در قالب هنر و اصول فنی روانشناختی میتوان مهارتهای ابلاغ پیام را تقویت نمود و بسیاری از مفاهیم والا را به مخاطب القا کرد. ذات هنر موجب شادی دل خواهد بود و اگر خلاف آن صورت گیرد، با اساس هنر ناسازگار است. متأسفانه امروزه در قالبهای هنر مخرب، جوانان ما را به انحلال اخلاقی و بیهویتی میکشانند و بازتاب سوء آن نیز در جامعه بسیار ملموس است! پس راهی که آنها برگزیدهاند (هنر) ما نیز باید طی کنیم؛ اما با بار معنایی والا و در راه درست آن.
۴ـ شم آسیبشناسانه:
با توجه به اینکه همواره بشر در معرض دردهای روانی و اجتماعی و انواع دیگر دردهای و ناهنجاریها قرار دارد و عوامل لغزش و زوال با دامهای فریبنده خودنمایی میکنند، باید داعی از شم بالای شناخت نقاط آسیبزا برخوردار باشد تا به درمانجویی آنها بپردازد. اگر قرار است که دعوتگران برای نجات قومی از گمراهی اهتمام ورزند، قدرت ریشهیابی و عوامل گمراهی به مراتب از هر اقدام دیگری برای دعوتگران اولویتدارتر است؛ چرا که بعد از گذر از این مرحله میتوانند وارد فاز دوم دعوت یعنی مبارزه با علت و ریشه گمراهی شوند. در غیر این صورت علت اصلی بیماری فراموش و به جای مبارزه با علت با معلول برخورد میشود که در حوزه «سببشناسی امراض»، عقلایی نیست و نتیجه حداقلی در بر خواهد داشت. در واقع بخش سختتر ابزارهای دعوت اینجاست. به این دلیل که عوامل آسیبزا همیشه بیرونی نیست، بلکه گاهی اوقات به علل و عوامل درونی مربوط میشوند.
۵ـ عدم خطاب صریح به فرد در انتقاد از کارهای ناروا:
ما باید نسبت به منکرات، تنفر ایجاد و به وصف عمومی بدیها را سرکوب کنیم نه اینکه فرد مورد انتقاد را مخاطب قرار داده و او تصور کند که مانند مجرم با او سخن میگویند. به عنوان مثال وقتی به فردی گفته شود: «بیایمان!»، همین خطاب صریح، واکنش منفی در او ایجاد خواهد کرد و ممکن است تبدیل به بغض و کینه شود و همین خطاب را بر خود بپسندد. باید از گفتن الفاظ تند جداً پرهیز کرد و الفاظ به شیوه انعطافی به کار رود. مثلاً به جای لفظ «غلط»، بهتر است از لفظ ملایمتری مانند: «اشتباه» در خطاب استفاده شود.
قبل از انتقاد از کسی باید مطمئن بود که فرد انتقادشونده پذیرای انتقاد است. در این صورت باید هدف انتقادکننده نیز اصلاح امور باشد نه تضعیف موقعیت طرف مقابل و تثبیت موقعیت خود که این نقض غرض خواهد بود!
علاوه بر آن داعی دین باید قدرت انتقادپذیری را در سطح بالایی داشته باشد تا دیگران نیز انتقادپذیری را از او بیاموزند.
——————————————————–
پینوشتها
۱ـ کیف ندعوا الی الاسلام، فتحی یکن.
۲ـ راهی به سوی وحدت اسلامی، مصطفی حسینی طباطبایی.
۳ـ ندای اتحاد، شیخ محمد مردوخ.
۴ـ تربیت مذهبی فرزندان، دکتر عبدالکریم سروش. (برگرفته از نوار کاست با تلخیص و تصرف اندک)
۵ـ اصول الدعوه، دکتر عبدالکریم زیدان.
۶ـ اشاره به آیه ۱۵۹ سوره آلعمران.