
انسان، در جدال با فراز و فرودهای زندگی!
نویسنده: عبدالوحید عمرزهی
زندگی با جدایی از عالم ارواح شروع میشود. به شکم مادر میآییم و آن جا تغدیه میشویم. دغدغهی مادی در آن بیمعناست.
مرحله بعدی فقدان، از شکم مادر و آمدن به پهناوری دنیاست. به دنیایی ناشناخته و آمیخته با انواع فرازها و فرودها قدم میگذاریم.
همزمان با تولد ما، سفری آغاز میشود که پایانش مرگ است. نوزادی اولین مرحله از سختیها و شیرینیهای این سفر پر خطر است.
در پلهی بعدی، دنیای کودکانه با جست و خیزها و کارهای بدون تصنع و ریا پیش روست. سرگرم بازیهای پر هیجان محلی و بارش مهر و عطوفت پدر و مادر؛ چون بارانی از مهربانی، کاروان زندگی را پیش میتازد.
بهار ششم را که خزان وصل کنیم؛ از دستان پر مهر مادر جدا و به آغوش مدرسه میرویم که تمرین لوحها با دستان کوچک و مراحل ابتدائی روح افزایی است.
مرحلهی راهنمائی و دبیرستان هم در مسیر کاروان زندگی است، البته این مقطع با آفرینها و نهیبهای آموزگار برای رسیدن به پختگی و تبدیل شدنش به خاطرات تلخ و شیرین زنگار است.
عالم پرشور و هیاهوی جوانی، با آن دایرهی تنگ و گردنهی هولناکش از مراحل دیگر این سفر است. شعاع روابط در همین گردنه وسیع میگردد.
گاهی در گذر از همین تنگه فراز و فرودهای زندگی مشترک نهفته است. هم زمان این، افتادن در دامهایی، چون: اعتیاد و فشارهای روحی و دوستان ناباب!
میانسالی و تگ و دوها برای گرفتن و کسب پست و ثروت هم، مرحله دیگری از این سفر است. آن هم با پیمودن مسافتهای شهر و روستاها به بهانهی مناسبتهای مختلف و جلب اعتماد مردم با وعدههای سر خرمنی!
تگ و دوهای ثروت اندوزی با توسل به کلک و فریب در بیغولهی همین سناند.
پیری و فرتوتی که بهار جوانی به سپیدی برف زمستان ختم میشود. گرفتار شدن در گرداب مریضیها و تحلیل قوت بازوی و جوانی، که «رفیق نیمه راه می گردد»، لحظه به لحظه مرگ، تصویری به رخ میکشد و مجسم میشود.
حسرت جوانی، کردهها و ناکردهها را چون سناریویی هر روز مرور میکند.
خوان آخر این سفر «مرگ» است. با سر کشیدن جام ناگوار مرگ، از شکم دنیا به سینه قبر فرو میرویم. برزخ و قیامت با ناز و نعمتها، یا با عذاب و نقمتهایش به سراغمان میآید. شادی و غمهای آن، به دستاوردهای خوب و خراب این سفر بستگی دارد.
درست مانند مزرعهای که هر چه کشتهای، باید درو کنی. یا مصداق این ضرب المثل: «هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی».