اگرها و چراهای غدیر خم!
به مناسبت غدیرخم، به تأمل نشستم؛ سؤالاتی چند ذهنم را به خود مشغول کرد، اینک آن را برای خوانندگان و دانشمندان مطرح میکنم به امید آنکه پاسخی برای «چراهای» مطرح شده در مقاله بیابم تا به اشکال در «اگرهایی» که مبنای آن است اذعان شود؛
١- اگر از نظر پیامبر صلى الله علیه وسلم علی خلیفه بلافصل است و در غدیرخم انتصاب او به طور رسمی اعلان شده است، پس چرا برای این امر برنامهریزی دقیق و عمیق نکرد تا ابوبکر نتواند به راحتی و بدون این که از بینی کسی خون بیاید، خلافت را غصب کند؟! آیا پیامبر و علی اینقدر بینش سیاسی و کشف و الهام و فراست نداشتند که حکومت نبوی مصادره میشود؟!
٢- اگر امیرالمؤمنین فرمان خدا را بر خلافت خود یافته است، پس چرا شجاعت، شهامت و عدالت او اقتضا نکرد که یک تنه شمشیر برکشد و فرمان و عدالت خدا را جاری سازد؟!
٣- اگر جریان غدیر خم مربوط به انتصاب حضرت علی است، پس چرا ایشان که دروازه حکمت و شهر علم نبوی هست، بیان حق را از وقت حاجت به تأخیر انداخت؟!
۴- اگر علی خلیفه انتصابی بوده، پس چرا ابوذر، عمار، سلمان و امثال ایشان که در دین مداهنت نداشتند و در شأن آنان آمده است: ﴿لَا یَخَافُونَ لَومَهَ لَائِمٍ﴾ اعتراض نکردند؟!
۵- اگر خلافت علی انتصابی بوده، پس چرا خطاب به ابوبکر میگوید: غیر تو را اولی ندانیم، تو را پیامبر خدا بر امر دین ما پیش کرد، دیگر کی میتواند که تو را پس اندازد. اشاره به امامت ابوبکر در نماز جماعت به امر پیامبر است.
۶- اگر خلافت انتصابی بوده، پس چرا مدت بیست و پنچ سال در نمازهای فرض پنج گانه، جمعه و عیدین به سه خلیفه اقتدا میکرد و در این مدت خود را زبون و اسیر اهل باطل و نفاق قرار داد؟!
٧- اگر خلافت انتصابی بوده، پس چرا علی و قوم او (بنی هاشم ) که از نظر نیرو و جایگاه اجتماعی و مردمی به نسبت به ابوبکر و قوم او (بنی تیم) به مراتب قویتر بودند، به پا نخواستند و از مصادره حکومت جلوگیری نکردند؟!
٨- اگر موضوع «بلغ ما انزل الیک» معرفی علی به خلافت است، پس چرا پیامبر بلافاصله از نزول آن، آن را ذکر نکرد؛ زیرا تأخیر بیان از وقت حاجت از پیامبر حکیم قبیح است؛
٩- اگر موضوع آیه بالا همان نصب سیاسی است، پس این آیات را که در آن به پیامبر دستور داده شده که در اداره دنیای مردم با آنان مشورت کند، چگونه توجیه میشود: «وشاورهم فی الامر ».«وأمرهم شوری بینهم»؟!
١٠- اگر از نظر حضرت علی خلافت انتصابی است؛ پس در جای جای نهج البلاغه بر این تأکید میکند که حکومت سیاسی از طریق بیعت و رأی صورت میگیرد. به عنوان نمونه امیرالمؤمنین در نامه ششم نهج البلاغه خطاب به معاویه میفرماید: مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، هم بدانسان بیعت مرا پذیرفتند؛ پس کسی که حاضر است نتواند دیگری را خلیفه گیرد و آن که غائب است نتواند کردهی حاضران را نپذیرد. شوری از آن مهاجرین و انصار است؛ پس اگر اینان بر امامت کسی گرد آمدند و او را امام خود نامیدند، خشنودی خدا در آن است.
١١- اگر خلافت حضرت علی انتصابی است؛ پس چرا در عصر حکومتش آنجا که میخواهد از حق خود برای خلافت دفاع کند، بر ارزشها و شایستگیهای خودش تأکید میکند نه انتصاب؟! این کار و خطبههایی نهج البلاغه نگرش ایشان را نسبت به حکومت بیان میدارد!
١٢- اگر از نظر حضرت علی، سه خلیفه پیش از او سخن پیامبر را به زمین زده اند و حکومت را غصب کردهاند، پس چرا همکاریهای شگفت انگیز و مشفقانهای با آنها داشته است؟!
نویسنده: عبدالحکیم سیدزاده
سنت آنلاین