
جنگ یمامه نمونهای از پیروزی حق بر باطل
نویسنده: امام سید ابوالحسن ندوی
مترجم: مولانا محمد قاسم قاسمی
یمامه منطقهای است در نجد؛ قبیلهی بنی حنیفه که شعبهای از ربیعه بود، در آنجا سکونت داشتند. میان بنی حنیفه و قریش از دیرباز دشمنی و عداوت شدیدی وجود داشت به طوری که این عداوت نسل به نسل میگشت.
مسیلمهی کذاب که از قبیلهی بنی حنیفه بود، ادعای نبوت کرد، او عدهی کمی را با شعبدهبازی و نیرنگ و عدهی بیشتری را با تحریک تعصبات نژادی و حمیت جاهلیشان به دور خود جمع کرد. حضرت ابوبکر رضی الله عنه، حضرت خالد بن ولید را مأمور سرکوبی وی کرد و جمعیت بزرگی از مهاجرین و انصار را همراه وی نمود.
لشکریان بنی حنیفه که بالغ بر چهل هزار جنگجو بودند، منطقهی یمامه را به عنوان مقر خود انتخاب کردند. قبل از شروع جنگ، سخنرانان بنی حنیفه با خطابههای آتشین و احساساتی خویش تمامی افراد قبیله را برای رویارویی بسیج و آماده نمودند. در طرف دیگر، پرچم مهاجرین به دست سالم مولى ابوحذیفه سپرده شد و پرچم انصار به دست ثابت بن قیس. عدهای به سلام گفتند: ما از ناحیهی تو احساس خطر میکنیم. او فرمود: پس من چگونه حافظ قرآن هستم، تف بر من باد.
هر قبیلهای زیر پرچم خود آمادهی کارزار بود، جنگ شروع شد و آنچنان شدت گرفت که بنا به نوشتهی مورخ مشهور، ابن اثیر: مسلمانان تا به آن روز در چنین جنگی قرار نگرفته بودند، به طوری که در وهلهی اوّل قدمهایشان متزلزل گردید. گروهی از مسلمانان خطاب به دیگران فریاد برآوردند که کجا میروید؟
ثابت بن قیس که پرچمدار انصار بود، فریاد برآورد: «ای مسلمانان! برگشتن شما به عقب، کاری است بسیار بد! خداوندا! من از عمل مرتدان بنی حنیفه بیزارم و از عمل مسلمانان پوزش میطلبم.» وی این را گفت و به جلو رفت تا در راه خدا به شهادت رسید.
زید بن خطاب که برادر حضرت عمر بود، با صدای بلندی گفت: «ای مسلمانان! نگاهتان را به پایین اندازید و دندانها را به هم فشارید، به جلو بشتابید، بر قلب سپاه دشمن یورش برید و دشمن را نابود کنید.»
حضرت ابوحذیفه رضی الله عنه گفت: «ای صاحبان قرآن! امروز با عمل خویش قرآن را مزین کنید.»
حضرت خالد رضی الله عنه با تمام قوا بر دشمن یورش برد و آنان را مجبور به عقبنشینی کرد.
هنگامی که جنگ به اوج خود رسیده بود، بنی حنیفه با بردن نام یکایک افراد خود احساسات آنها را تحریک میکردند. همگی با رشادت و پایمردی مشغول نبرد بودند، جنگ پر افت و خیزی بود، گاه کفه به سود مسلمانان سنگینی مینمود و گاه به سود مرتدان و در این اوضاع بود که حضرت سالم مولیٰ ابوحذیفه و زید بن خطاب به شهادت رسیدند.
حضرت خالد رضی الله عنه چون این منظره را دید، دستور داد که از همدیگر جدا شوید تا شجاعت و جانبازی هر قبیله مشخص شود و معلوم گردد که ضعف از کجاست؟ قبایل از هم جدا شدند و با خود گفتند: حالا دیگر وقت فرار نیست؛ فرار هم خجالت دارد!
بدین ترتیب بر شدت جنگ باز هم افزوده شد و میدان نبرد از اجساد مقتولین انباشته گردید که در این میان تلفات مهاجرین و انصار بیش از سایر قبایل مسلمان بود.
مسیلمهی کذاب در جایگاهی مخصوص ایستاده بود و آتش جنگ در اطرافش شعلهور بود؛ اینجا بود که حضرت خالد متوجه شد که جز با کشتن مسیلمه، بنی حنیفه عقب نشینی نخواهند کرد. لذا با شعار ”یا محمّداه“ که شعار همیشگی مسلمانان در جنگ بود، به جلو شتافت و دشمن را به مبارزه طلبید. هر کسی جلو میآمد او را در خاک و خون میغلتاند. وی پس از اینکه تعدادی از قهرمانان آنان را کشت، خود مسیلمه را به مبارزه طلبید، اما وی امتناع کرد. حضرت خالد با شدت تمام به وی حملهور شد، مسیلمه با عجله عقب کشید و کسانی که دورادور او بودند، فرار را بر قرار ترجیح دادند.
حضرت خالد رضی الله عنه مسلمانان را به کمک فرا خواند؛ همگی یکباره بر بنی حنیفه یورش بردند و آنان را به عقب راندند. بنی حنیفه خطاب به مسیلمه گفتند: وعدههایت چه شد؟ مسیلمه گفت: اکنون به خاطر خاندان و قبیله بجنگید.
در این هنگام سردار بنوحنیفه، محکوم، به قومش دستور داد که داخل باغ جمع شوند. آنان در باغ جمع شده و دروازه را بستند. حضرت براء بن عازب گفت: ای مسلمانان! مرا بلند کنید و داخل باغ بیندازید!
اما آنان گفتند: این کار برایت مشکل میآفریند. براء گفت: شما را به خدا سوگند میدهم که حتماً مرا داخل باغ بیندازید. بالأخره مسلمانان او را بلند کرده و بر روی دیوار باغ نهادند و او هم از آنجا به داخل باغ پرید و دروازهی باغ را گشود. مسلمانان هم از فرصت به دست آمده نهایت استفاده را کرده و با تمام قوا به داخل باغ یورش بردند.
جنگ چنان شدت یافته بود که در اندک زمانی اجساد مقتولین بر روی هم انباشته گردید و بنی حنیفه تلفات سنگینی را متحمل شدند. پرچمدار انصار، ثابت بن قیس، به درجهی رفیع شهادت نایل آمد؛ وی با وجود اینکه پایش با ضربهی شمشیر قطع شده بود، اما آن را برداشت و محکم به صورت یکی از کفار کوفت و او را از پای درآورد.
اقدام متهورانهی وحشی
حضرت وحشی رضی الله عنه از زمانی که حضرت حمزه رضی الله عنه را شهید کرده بود، مترصد فرصتی بود تا کفارهی گناهش را بپردازد؛ وی در کمین مسیلمه نشست و چون فرصت یافت، او را نشانه گرفت و تیری به سویش پرتاب کرد، تیر به او اصابت نمود، مسیلمه در خون خود غلتید، یکی از انصار جلو رفت و سر از تنش جدا نمود.
با قتل مسیلمه قدمهای بنوحنیفه متزلزل گردید و اغلب آنان با شمشیرهای مسلمانان به هلاکت رسیدند. در میان سپاه اسلام حدود ۳۰۰۰ نفر از مهاجرین به شهادت رسیدند که در بین آنها صدها نفر حافظ قرآن وجود داشت. اینان با شهادت خویش دین خود را ادا نمودند.
یکی از سرداران بنی حنیفه که مجاعه نام داشت، با فریب و نیرنگ توانست که با حضرت خالد رضی الله عنه صلح کند و قبیلهاش را از هلاکت نجات دهد؛ اما بعداً از مرکز خلافت دستور رسید که نباید هیچ یک از مردان حنیفه زنده نگه داشته شود. ولی حضرت خالد قرارداد صلح را باقی گذاشت و پیام فرستاد که چون قبلاً صلح منعقد شده، نقض آن درست نمیباشد.
حضرت عمر رضی الله عنه به فرزندش عبدالله گفت: تو فدای عمویت زید نشدی، برادرم زید شهید شد و تو زنده ماندی! من نمیخواهم چهرهات را ببینم.
عبدالله گفت: گناه من چیست؟! من و او هر دو آرزوی شهادت داشتیم، او به آرزوی خود رسید و من زنده ماندم.
با قتل مسیلمهی کذاب، اسود عنسی و طلیحه (مدعیان دروغین نبوت) و همچنین سرکوبی تمامی قبایل مرتد عرب، سرزمین اسلامی از لوث وجود مرتدین پاک گردید.
بعد از آن حضرت ابوبکر و بزرگان سپاه اسلام رضی الله عنهم تمامی قبایل عرب را پاکسازی نمودند و از زبان یکایک مرتدان اعتراف گرفتند که ما بر کفر بودهایم، کشتگان ما در جهنم هستند و کشتگان شما شهید شدهاند و پذیرفتند که هر چه اموالشان به دست مسلمانان افتاده، غنیمت محسوی میشود و هر مسلمان که به دست آنها شهید شده، باید خونبهای او را بپردازند و هر چه به دست آنها افتاده به مسلمانان باز گردانند و هر فردی که میخواهد بر ارتدادش باقی بماند، باید جزیره العرب را ترک کرده و به هر جای دیگری که دلش میخواهد، کوچ کند.
کاری بزرگ
مبارزه با فتنهی ارتداد و سرکوبی مرتدان از خدمات ارزندهای است که حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه انجام داد و نظیر آن را در تاریخ نمیتوان یافت. حقا که او توانست جانشین شایستهای برای رسول خدا صلى الله علیه وسلم باشد. وی اسلام را از خطر نابودی حفاظت کرد و شریعت اسلامی را از هر گونه تحریف و دگرگونی بعد از وفات آنحضرت صلى الله علیه وسلم محفوظ داشت. اینها از جمله خدمات بی دریغ حضرت ابوبکر رضی الله عنه است.
آری! در نتیجه تشریک مساعی و مجاهدتهای حضرت ابوبکر بود که امروزه در نقاط مختلف جهان ارکان و شعائر اسلامی برپا هستند و دین اسلام دست نخورده باقی مانده است. امروز مردم هر عملی انجام بدهند، نماز بخوانند یا زکات بدهند، روزه بگیرند یا به حج بروند، حضرت ابوبکر رضی الله عنه در ثواب اعمالشان شریک میّباشد (بدون آنکه از ثواب خودشان کاسته شود) چرا که اگر وی دربارهی زکات سازش میکرد و از موضعش عدول مینمود، مسلّماً نه نمازی وجود میداشت و نه روزه و نه حجی؛ لذا تا زمانی که دین در جهان باقی (و تا قیامت باقی) است، حضرت ابوبکر در اجر اعمالی که امت انجام میدهند، شریک است. این عزم راسخ و این استقامت بی نظیر حضرت ابوبکر ایمان و یقینی بود که آن را از منبع فیّاض نبوت کسب نموده و با آن به مقام ”صدیق اکبر“ رسیده بود.
آری! وی در پرتو همین ایمان و یقین توانست که بنای دین را از خطر انهدام حفظ کرده و کشتی طوفان زدهی اسلام را با همت بلند و نیروی مردانهاش به ساحل نجات برساند.
حضرت عبدالله بن مسعود رضی الله عنه میفرماید: ما پس از وفات رسول اکرم صلى الله علیه وسلم دچار چنان بحرانی شدیم که اگر حضرت ابوبکر رضی الله عنه به توفیق خدا دست به کار نمیشد، در هلاکت ما تردیدی وجود نداشت؛ زیرا ما همگی به این نتیجه رسیده بودیم که به خاطر چند بچه شتر (اموال زکات) جنگ نکنیم و میخواستیم که در مدینه بمانیم و به اندازهی توان خود به عبادت خداوند متعال مشغول شویم تا اینکه عمرمان به سر آید؛ اما حضرت ابوبکر از خود ایستادگی و صلابت نشان داد و جز به قلع و قمع به چیز دیگری راضی نگردید.