
زنان و آرزوی سیندرلا و باربی بودن !
از راکد ماندن و سکون در جایی ، به مدت طولانی بیزارم .
شاید این سیالی را از طبیعت آموخته ام ، از ابرها و رودها و باد که آرام ندارند و بدا به حال درخت که فقط تماشا می کند ودر حسرت رفتن هاست .
چند روزی بود که از سفر به شمال برگشته و دنبال کارهای عقب مانده ام هستم . دیروز با یکی از دوستان هنرمندم به همایش توانمندی زنان رفتم و مشتاق بودم تا زنان فعال را سوژه مطلب ام کنم . سالن پر بود و من دنبال فرصتی بودم تا دوست هنرمندم را معرفی کنم که در رشته کار با کریستال ، واقعا هنرمند بود .
در جریان زلزله ، او را با چند واسطه پیدا کرده بودم و می خواستم کارهایش ثبت شوند و برند بگیرد .
رد پای چند نفر را در آن همایش گرفته بودم که می توانستند کمک اش کنند .
چند زن موفق هم معرفی شدند که هرکدام در رشته و کار خود ؛ کم نظیر بودند .
از میان آنان ، دو زن کورد هم بودند که یکی در رشته جوشکاری و دیگری در کاشت زعفران ، کارشان درست بود و توانسته بودند رای داوران را به صندوق خود بریزند .
یکی از آن زن ها ؛
اما کمی متفاوت تر بود و حین سخنرانی و معرفی خودش ؛ حرف هایی گفت که به احترامش بلند شدم و با صدای بلند تحسین اش کردم . او جهانگرد بود ، صاحب آژانس و مسلط به چند زبان که نصف دنیا را با دوچرخه سفر کرده بود . حرف محرکش که مرا از روی صندلی بلند کرد ؛ این بود :
به زنان توصیه می کنم که در نقش سیندرلا ظاهر نشوید و خودتان باشید .
زنان ما در چند کار رکورد زده اند ، در جراحی زیبایی و خرید لوازم آرایش و این بی تعارف ؛ یعنی : افول !
زنی که تنها به اپیدمی عمل دماغ و پروتز گرفتار باشد ؛ دور خودش پیله ای تنیده که از آن پروانه ای بیرون نمی جهد و عین کرم ابریشم ؛ در آن زندان خود بافته ؛ می میرد!
دوست هنرمند بی آرایش ام را با صنعت دستش به کسانی معرفی کردم و منتظر ثبت برند کارهایش هستم .
زنان به هنر آراسته باشند ؛ نه رنگ !
زنان خودشان باشند ؛ نه باربی و سیندرلا!