![صلابت و قاطعیت در دعوت انبیا [۲] tie empty - صلابت و قاطعیت در دعوت انبیا [۲]](https://www.tabyeen.com/wp-content/uploads/2017/10/salabat.jpg)
صلابت و قاطعیت در دعوت انبیا [۲]
نویسنده: امام سید ابوالحسن ندوی
مترجم: مولانا محمد قاسم قاسمی
در نتیجهی غیرت و صلابت است که پیامبران الهی در هیچ یک از احکام شرعی تغییر ایجاد نمیکنند و بنا بر مصلحتهای سیاسی و اجتماعی یا جلب رضایت مردمی که به اسلام روی میآورند یا کسب قدرت و نیرو، هیچ حکمی از احکام الهی را الغا نمیسازند و در اجرای دستورهای الهی کوچکترین سهلانگاری را روا نمیدارند، بلکه آنان در هر حال حدود و احکام الهی را به مرحلهی اجرا در میآورند و به گفتهی احدی از قوانین شریعت عدول نمیکنند.
به همین سبب ملاحظه میشود هنگامی که زنی از قبیلهی بنی مخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز میگردد، حضرت اسامه بن زید، که از یاران محبوب رسول اکرم صلى الله علیه وسلم است، در حق آن زن شفاعت میکند؛ اما از این گفته، رنگ رسول الله صلى الله علیه وسلم از خشم برافروخته شده و میفرماید: «أَتَشْفَعُ فِی حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللهِ؟» آیا دربارهی حدود الله شفارش میکنی؟
و بعد خطابهای ایراد کرده، میفرمایند: «ای مردم! بدانید که عامل هلاکت و انقراض اقوام و ملل پیشین این بوده که در اجرای قانون خود، تبعیض میکردند. هرگاه فرد شریف و برجستهای از آنان سرقت [و جرمی] میکرد، او را معاف میکردند، ولی اگر فرد ضعیف و ناتوانی مرتکب سرقت میشد، حدود شریعت را بر او جاری کرده و او را به مجازات میرساندند.» سپس فرمودند: «وَأَیْمُ اللهِ لَوْ أَنَّ فَاطِمَهَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ سَرَقَتْ لَقَطَعْتُ یَدَهَا» (صحیح مسلم)؛ سوگند به خدا! اگر فاطمه دختر محمّد – صلى الله علیه وسلم – سرقت کرده بود، دستش را قطع میکردم.
همین علو همت و صلابت در هدف است که به اصحاب پیامبران و جانشینان راستینشان منتقل میشود. آنان نیز بی آنکه به منفعت و زیان و پیروزی و شکست ظاهری بیندیشند، با یقین و ایمان قلبی و حرارت و عشق و محبت دینی، بدون انعطاف و درنگ، تمامی تعالیم قرآنی و احکام شرعی و اصول اسلامی را به مرحلهی اجرا میگذارند.
داستان عبرت انگیز جبله و قاطعیت فاروق اعظم
بزرگترین شاهد مدعا در این زمینه به نقل تاریخ، موضع قاطع امیرالمؤمنین فاروق اعظم رضی الله عنه در قضیهی جبله بن ایهم غسانی است. تفصیل ماجرا از این قرار است:
جبله بن ایهم غسانی که از مهمترین پادشاهان آل جفته بود، به همراهی پانصد تن از قبایل عکّ و غسان به مدینهی منوره آمده، چون وارد مدینه شد، همگی مردم حتىٰ زنان و دختران به تماشای او بیرون آمدند. وقتی که حضرت عمر رضی الله عنه به ادای مراسم حج تشریف بردند، جبله نیز همراه شد.
هنگامی که جبله مشغول طواف بیت الله بود، ازارش زیر پای شخصی از قبیلهی بنی فزاره لگد شده و باز شد! جبله به خشم آمد و یک سیلی محکم به بینی مرد فزاری زد.
فزاری نزد امیرالمؤمنین سیدنا عمر بن خطاب رضی الله عنه حاضر شد و از جور جبله شکایت کرد. حضرت عمر رضی الله عنه جبله را احضار نمود. چون حاضر شد، از او پرسید: چه کردهای؟ او گفت: ای امیرالمؤمنین! میخواست ازار مرا باز کند، اگر احترام کعبه مانع نبود، من با شمشیر بر پیشانی او میزدم.
حضرت عمر رضی الله عنه فرمود: خیلی خوب؛ شما که به گناه خود اعتراف نمودید. اکنون یا باید رضایت خاطر او را فراهم نمایی و یا برای قصاص آماده شوی!
جبله گفت: شما با من چگونه رفتار میکنید؟
حضرت عمر رضی الله عنه فرمود: من به او میگویم: در مقابل (این سیلی که تو، به بینی او زدهای)، او نیز یک سیلی به بینی تو بزند.
جبله با کمال تعجب پرسید: ای امیرالمؤمنین! چگونه چنین چیزی ممکن است؟ او یک فرد عادی است، اما من پادشاهی تاجدارم!
حضرت عمر رضی الله عنه فرمود: از نظر قوانین اسلام، تو و او در تمامی حقوق انسانیت برابر هستید. حالا دیگر جز به تقوا و پرهیزگاری، تو نمیتوانی بر او برتری داشته باشی.
جبله گفت: من که فکر میکردم با پذیرفتن اسلام از گرامیداشت بیشتر در مقابل جاهلیت برخوردار خواهم شد!
حضرت عمر رضی الله عنه فرمود: این حرفها را بگذار! یا آن شخص را از خودت راضی گردان یا برای قصاص آماده باش.
جبله، چون احساس کرد که حضرت عمر رضی الله عنه در تصمیمش قاطع و جدی است، گفت: به من فرصت دهید تا امشب در این مورد فکر کنم. حضرت عمر رضی الله عنه پذیرفت.
همین که شب شد و مردم به خواب رفتند، جبله با همراهانش به طرف شام حرکت کرد. چون صبح شد، در مکه نشانی از وی یافت نمیشد. بعد از مدتی حضرت عمر رضی الله عنه از جثامه بن مساحق کنانی که به دربار جبله راه یافته و با او سخن گفته بود، شنید که از شأن و شوکت او سخن میگوید. فقط فرمود: «أَبْعَدَهُ اللهُ، تَعَجَّلَ فَانِیَهً فَاشْتَراها بِبَاقِیَهٍ فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُ»؛ خداوند او را محروم ساخت؛ او در عوض آخرت، دنیا را ترجیح داد، اما تجارتش بیسود شد. (فتوح البلدان بلاذری: ۴۲، با اختصار)
البته این بدان منظور نیست که پیامبران همواره جانبدار خشونت بودهاند و در زمینهی دعوت و تبلیغ از حکمت عملی کار نگرفتهاند و با مردم حسب فهم و درکشان وارد معامله نشدهاند. خیر؛ چون این امور و امثالهم با نصوص قرآنی و سیرت نبوی منافات دارند؛ زیرا قرآن مجید میفرماید: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ﴾ [ابراهیم: ۴]؛ و نفرستادیم هیچ پیامبری را مگر به زبان قوم او، تا بیان کند برای ایشان.
اینکه پیامبران به زبان مردم با آنها سخن گفتهاند، منظور از زبان فقط الفاظ و عبارات کلمات نیستند، بلکه مراد، اسلوب بیان، طرز خطاب و گفتگو و شیوهی تفهیم و ارشاد است که پیامبران تمامی این امور را به هنگام دعوت و تبلیغ مد نظر داشتهاند. همانگونه که در موعظهی سیدنا یوسف علیه السلام به دو دوست زندانیاش ملاحظه میشود یا در گفتگوی حضرت ابراهیم و حضرت موسىٰ علیهما السلام با پادشاهان زمان و امتهایشان به نظر میآید و خداوند متعال به پیامبرش دستور میدهد و نیز توسط او به هر خوانندهی قرآن و هر داعی و مبلّغ توصیه و سفارش میکند: ﴿اُدْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ﴾ [نحل: ۱۲۵]؛ دعوت کن [مردم را] به سوی راه پروردگار خویش به دانش و پند نیک.
از همین رو پیامبر گرامی صلى الله علیه وسلم به اصحابش هنگامی که آنان را به سفرِ تبلیغ و دعوت اعزام میداشت، تأکید میفرمود که جانب نرمی و سهولت را رعایت کنند و بشارت و مژدهرسانی را پیشه گیرند. آنحضرت صلى الله علیه وسلم هنگامی که حضرات معاذ بن جبل و ابوموسىٰ اشعری رضی الله عنهما را به یمن فرستاد، دستور داد: «یَسِّرا وَلَا تُعَسِّرا وَبَشِّرا وَلَا تُنَفِّرا»؛ آسان بگیرید و سخت نگیرید، نوید بدهید و مردم را متنفر نسازید.
قرآن کریم به این مطلب اشاره میکند، آنجا که میفرماید: ﴿وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾ [آلعمران: ۱۵۹]؛ اگر تو درشتخود و سختدل بودی، [یارانت] از دورت پراکنده میشدند.
رسول اکرم صلى الله علیه وسلم به صحابه فرمودند: «إِنَّمَا بُعِثْتُمْ مُیَسِّرِیْنَ وَلَمْ تُبْعَثُوا مُعَسِّرِیْنَ»؛ شما بیشتر به منظور آسانگیری برانگیخته شدهاید و برای سختگیری مبعوث نگشتهاید.
به هر حال، نصوص و دلایل بیشماری در این خصوص وجود دارد که دست یافتن به تمامی آن، کاری بس سنگین و دشوار است. اسوهی رسول اکرم صلى الله علیه وسلم و سیرت کلیهی انبیای گذشته علیهم السلام این خصاص را دارا بودهاند. خداوند متعال میفرماید: ﴿أُولَئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّهَ﴾ [انعام: ۸۹]؛ این جماعت آناناند که دادیم ایشان را کتاب و حکمت و پیامبری.
اما نباید فراموش کرد که این انعطاف و تسهیل و رعایت حکمت و مصلحت و در نظر گرفتن صلاحیت و استعدادها در مورد تعلیم و تربیت مسائلی جزئی بوده است، اما انبیا علیهم السلام نسبت به مسائل عقیدتی و اموری که به اصول دین و حریم حق مربوط میشود، در هر مقطعی از زمان دربارهی آنها از کوهها راسختر و از فولاد، سختتر بودهاند و به هیچ وجه نرمی و انعطاف روا نداشتهاند.
برگرفته از کتاب: آیین زندگی
منبع: سنت آنلاین