
نسلی که لجاجتش، عمدی است!
نویسنده: کتایون محمودی
اگر با کمی دقت و اندکی حواس جمعی و چشمهایی که جور دیگر باید بنگرند، نگاه کنیم، میبینیم که به راستی در سطح شهر فقط چند کتابفروشی داریم! البته منظور کتابهای غیردرسی است چون بازار کتابهای کنکوری و کمکدرسی و دانشگاهی و بوق تبلیغات آموزشگاه و انتشارات از این دست حسابی داغ است.
اشارهی من به کتابفروشیهایی است که کتابهای رمان و تاریخ و داستان و شعر میفروشند …
.
انگیزهی کتابخوانی میان نسل امروز از میان رفته و دیگر کسی سرمایهاش را برای چیزی که هواخواه و خریدار ندارد ، خرج نمیکند. حالا بازار تلگرام و اینستاکرام و ….گرم است.
نسل جوانی که تمام خیابان مدرسی را دنبال کویر شریعتی یا مدیر مدرسهی جلال بگردد؛ منقرض شده و این طلیعه ی بدفرجامی یک ملت است…..
نسل امروز با نیازی دیگر، به دنبال چیزی است که بتواند هیجانش را تخلیه کند ، یا حداقل مهارش کند. شاید این شعلههای آتشفشانی با شعرهای فروغ و سهراب خاموش نشود، شاید جوان امروز حتی اخوان ثالث را نشناسد یا شش جلد مثنوی کریم زمانی را نخوانده باشد ، ولی اسم سوپراستارهای سینمای هالیوود یا بالیود را میداند و حتی لباسها و رنگهای مورد علاقهی آن هنرپیشه و شاید هم تنها دغدغهی خود را در یافتن آدرس آنها بداند …
اینها از چه سرچشمه میگیرد؟ از حقیقتی تلخ که ما چشمهایمان را با هوشیاری تمام به رویشان بستهایم. ما خوب میدانیم که برنامههای غلط مجریان فرهنگی جامعه ، جوان را بدعادت بار آورده ! تبلیغات مخرب و منفی و اطلاعات بیهوده از هنر پیشه گان و مطرح کردن مسایلی از این دست را برای جوان مهم جلوه میدهیم ، حتی مجلههای هفتگی و دوهفتگی و ماهنامهها خود عامل این باور غلط هستند که به راستی به چه نیازی از نیازهای جوانان ما پاسخ میدهد؟
آیا این نیاز جوان ماست که بداند «آیشوریا رای» از چه رنگی خوشش میآید و یا «سلمان خان» سگ خانگی دارد و یا «شاهرخ خان» یا «جنیفر لوپز» نامزدی چندمش را بر هم زده …!
بودجه و سوبسید کاغذ این مجلههای بیمحتوا از کجا تأمین میشود؟ اینها از کدام آبشخور تغذیه میشوند که هر روز فربهتر میشوند؟
معرفی نویسندگان و مفاخر بزرگ دینی و علمی و ادبی ، ضعیف است، داستان زندگیشان ، احوالشان را فیلم نمی کنبم، کتاب های درسی بی محتواست و حتی مکمل های دیگر هم ، این اهمال را جبران نمی کند.
چرا باید دراین مهم در هالهای از تردید و ابهام فرو برود و شاگرد مدرسه ای ما ، نام هنرپیشههای هندی و آمریکایی را خوب بداند؟
آیا وقت آن نیست که اعتراف کنیم این مائیم که رغبت جوان را با بار مثبت و منفی و نظرها و دیدگاههای خود سبک و سنگین میکنیم و حتی رسانههای ما به شدت ضعیف عمل میکنند تا جایی که پر کردن وقت تنها و تنها هدف است بیآن که محتوا را در نظر بگیریم.
دکههای روزنامهفروشی، انواع مجلههای رنگی و خوش رنگ با عکسهای کوچک و بزرگ از هنرپیشههای خارجی و ایرانی، دریغ از کیفیت و درون مایه …
آه از نهادت برمیآید، وقتی جوانت را در این وادی بیهویتی سرگردان میبینی، وقتی به جایش فکر میکنند. به رنگها دل بستهاش کردهاند. به مدهای پوچ و مسخره سرگرمش کردهاند، تا مغزش متوجه بدبختیاش نباشد و دین را برایش حجیم کرده که در همه کار او ، حتی طرز لباس پوشیدنش ، سرک می کشد…
با این حجم از دخالت به نام دین ، آیا طبیعی نیست که دلزده اش کنیم و دنبال پرکردن خلاهایش از جای دیگر باشد؟
حرف های تکراری، تکالیف سخت و حرف های بی ربط ، با اسم دین ، جوان بیچاره را به کدام سو می برد؟
شک نباید کرد که جذابیت آموزه های دینی را از او می گیریم و از آن ، فراریش می دهیم !
همه چیز را قدغن و تصویر دین را با ممنوعیت در همه چیز نشان دادن ، واکنشش جلب جذابیت های دیگری می شود که کاذب است و او عمدا و برای نشان دادن اعتراضش، بسویش می رود..
اشارهای به بنبستهاست، با دیوار بلندی که آسمان را برای پرواز سد کرده و در قفسی از مد و رنگ و آرایش زندانی شده و به دانه و آبی حقیر راضیاش کردهاند و تو میفهمی و میدانی و افسوس میخوری … که:
زمانی جوان مظهر شور و نشاط بود، موجی از شوق و اشتیاق که با هیچ موجشکنی نمیشد؛ مهارش کرد.
زمانی جوان محفلی داشت با هم شاگردیهای همفکرش تا شعرهای سهراب را به نقد بکشند او جسارت این را داشت تا بگوید در معنی شعر اخوان پارادوکس و تناقض زیاد است و قدرت بیانی که شاملو را به چالش بخواند، آن شور و آن نقد و آن بیان را چه شد که جوان، شب در محفل اکس پارتی و روز خمار و مدهوش است؟
از چه چیز گریزان و به این افیون گرفتارش کرده ایم ؟
با نام دین ، با جوان چه کرده ایم ، که جز لجاجت و ایستادن در برابر همه چیز ، از او نمی شود دید؟
هر روز مسئولی را میبینی در لباس شکیل و پروندهای با کاغذهای سیاه شده و سرفصل و کلماتی قلمبه و سنگین که کارشناسانه بر صفحهی تلویزیون ظاهر میشود و با قیافهای حق به جانب سخنپردازی میکند. از بهبود وضعیت آتی جوان میگوید ، ولی فردا تنها کسی که به چشمش نمیآید ؛ جوان بیچاره است!
وام ازدواج، وام مسکن جوانان، وام تحصیل، وام … اینها برنامههای ماست و آیا از خود پرسیدهایم که پرداخت این وامها با کدام درآمد؟
درد ناشناخته، دارو تجویز میکنیم، نسخهی مریض را نادیده نوشتهایم. درد ما درد بیکاری است ، نه بی دینی !
جوان که کار و معاش و تحصیل و آینده دارد، خودش به دین اقبال هم نشان خواهد داد!
جوان کار میخواهد، جوان بیکار غدهی سرطانی است ؛ ویروس مخفی است. آتش زیر خاکستر است.
او برای فردایش ، حقش را از زندگی میخواهد …
چرا درهای بسته پیش رویش را رنگآمیزی میکنیم. بهتر نیست بازش کنیم. رنگش را به خودش واگذاریم.
چرا دین را با رنگ سیاه ، با خشونت و با مانع در برابر هر خواست او ، طرح می کنیم ، که اولین عکس العملش ، مقاومت است؟
جز شعار ، از چه چیز دین برایش گفته ایم ؟ جز موعظه ، چه چیز دین را موافق روحیه ی او معرفی کرده ایم ؟
دردهای بستهی دانشگاه دولتی ، سهمیه و اولویتها، هزینههای سنگین دانشگاه آزاد. مخارج بیحد کلاسهای آموزشی و غول کنکور که با سایهاش فردای هر جوانی را خاکستری کرده، این درد جوان ماست، چرا گولش زدهایم؟
مگر آن موتورسوار بیکلاه کاسکت هم جوان نیست؟ مگر آن پسرک متلکگوی سر به هوا هم جوان نیست ، که شامل برنامههای تربیتی ما نمیشوند؟
غیر از تحقیر و تهدید چه حرفی از دین برای جوان گفتهایم؟ چرا نمیخواهیم با پل دین به دنیایشان نزدیک شویم؟
از خودشان برای حل مشکلشان کمک بگیریم؟
بگذاریم هیجانهایشان تخلیه شود، جایی برای شادیشان خالی بگذاریم ، مگر آنها سهمشان چقدر است که نمیخواهیم بپردازیم؟ جوان ما همهی لطافتش دریای محبت است. مثل آینه است اگر بخندی میخندد و اگر دست رویش دراز کنی میشکند.
بیائیم به خاطر فردایی بهتر، امروزمان را عاقلانهتر عمل کنیم، بگذاریم جوانها جوانی کنند ، منتها در کانالی صحیح که دوستانهتر با ما کنار بیایند.
چرا میگویند نسل سومی غیر مترقبهاند ، چرا باورشان نداریم؟ هیچ فکر کردهایم اشتباه از طرف ما هم بوده و ما قصور کردهایم؟
چرا ما همیشه بزرگتر و آنها کوچکترند ، در این معاملهی نابرابر همیشه حق با ماست چرا، چون بزرگتریم محقتریم؟
جوان مثل اقیانوس است ، اگر طوفانی نوزد، آرام و بیصداست ، ولی وای از آن لحظه که برخیزد که صد سونامی و کاترینا به گردش نمیرسند!
بیائیم هر چیز را در جای خودش بگذاریم، پازل فردای جوان را با دست خودش بچینیم و بدانیم که خواه ناخواه فردا مال اوست .
پس به جایشان تصمیم نگیریم و یادمان باشد که ما هم روزی از این تنگه گذشتهایم. بگذاریم جوان جوانانه فکر کند و دین معمای او نشود.
کار ما ارائه و اشاره به مسیر درست است، با یک برنامهی متنوع و مدون خارج از تعصب به افقهای روشن چشم بدوزیم .
بیشک اندیشهی جوان به خوبیها مایل است، از مهربانی که الفبای درس دین است شروع کنیم .
جوان دیندار خوبی است؛ اگر آیههای عشق را در گوشش به نوزاش بخوانیم و دین را با تمام آموزههای پررغبتش معرفی کنیم، دیگر اذان دلپذیرترین موسیقی او میشود، اگر آشنایش کنیم، جوان کوه طراوت و لطافت است.
آهسته بر کمر کشش پای بگذاریم ، مبادا شقایقهای قرمزش را لگدکوب کنیم، روح جوان شکستنی است با حساسیت برخورد شود.
منبع: دانشنامه اسلامی تبیین